معنی پست فطرت
لغت نامه دهخدا
پست فطرت. [پ َ ف ِ رَ] (ص مرکب) ناکس. دون. دنی. سفله. فرومایه. رذل.
فطرت
فطرت. [ف ِ رَ] (ع اِمص) آفرینش. (از منتهی الارب): در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و معاونت و مظاهرت محتاج نگشت. (کلیله و دمنه). رجوع به فطره شود. || ابداع و اختراع. || (اِ) صفتی که هر موجود در آغاز خلقتش داراست. (فرهنگ فارسی معین). خمیره. سرشت. جبلت. (یادداشت مؤلف). سرشت که بچه بر آن آفریده در رحم. (از منتهی الارب): چنان دید امیرالمؤمنین بفطرت تیز و فکرت شافی که بگرداند خاطر خود را از جزع بر این مصیبت ها. (تاریخ بیهقی).
قضا فعلست در فطرت، قدر منطق به امر حق
خرد عرشست در حکمت معانی وحی و کرسی آن.
ناصرخسرو.
عقل و فطرت به جوی نستانند
دور دور شکم و دستار است.
صائب.
پست پست
پست پست. [پ َ پ َ] (ق مرکب) نرم نرمک. آهسته آهسته:
عشق میگوید بگوشم پست پست
صید بودن بهتر از صیادی است.
مولوی.
فارسی به انگلیسی
Common, Dastardly, Low-Minded, Mean, Poor-Spirited, Scoundrel, Shabby, Vile, Villainous
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
فرومایه، ناکس
مترادف و متضاد زبان فارسی
اصل، ذات، سرشت، طبیعت، طینت، نهاد، آفرینش، ابداع
فرهنگ واژههای فارسی سره
سرشت
معادل ابجد
1151